November 26, 2009

؟Where Is Trainspotting



Trainspotting روایت داستانیست از زبان رنتون ( شخصیت اصلی فیلم ) درباره ی زندگی خودش و دوستانش در اسکاتلند. دوستانی که بعضی هاشان معتاد به هروئین هستند و بعضی ها هم نیستند! داستانیست درباره ی شیوه ی زندگیی که این جوانان برای خود انتخاب کردند و حتی از آن راضی هم نیستند. داستان تغییراتی است که در زندگی هر کدام از اینها رخ می دهد و برای بیننده سئوالی ایجاد می کند: آیا این فیلم، فیلمیست درباره ی مضرات اعتیاد؟

November 23, 2009

نگاه نکن ، نفس بکش . این عطر خوش سینماست


INGLOURIOUS BASTERDS
ارازل بی آبرو
کارگردان : کوئنتین تارانتینیو

اگه یه بهونه ی خوب برای پست نوشتن وجود داشته باشه خوشحالی از اینه که در دوره ای زندگی میکنیم که تارانتینیو داره تو همون دوره نفس میکشه و شاهکار میسازه .... چند وقت پیش فکر میکردم اگه اسم این رو تنها بهانه برای دروغ بزرگ خوشبخت بودن نذارم ،پس از چی میتونم یه حلقه درست کنم تا به افتخار زندگی، خودم رو از سقف آویزون کنم

November 20, 2009

هارمونی تکرار

نيمه ي اول ارديبهشت ماه فيلم جديد استاد روي پرده رفت، اکران محدود فقط در سه سينما. گذشت تقريبا دو ماه، فروش فيلم کمتر از نيم ميليون. واکنش منتقد و تماشاچي سرد و منفي، همه چيز نااميدانه پيش ميرود. انتظار شش ماهه امروز به سر رسيد بلاخره مايوسانه به تماشاي فيلم جديد جارموش نشستم "محدوده ي کنترل"، بدون اسلحه، بدون تلفن، بدون اسم و بدون سکـس

November 19, 2009

من ليلجا 14 ساله هستم کمکم کنيد تا ديگر زنده نباشم

امروز يک فيلم تاثير گزار ديدم و خيلی هم متاثر شدم و حتی در چند سکانس اشکی هم ريختم. لیلجا برای همیشه (Lilja 4-ever)به کارگردانی لوکاس ماديسون، محصول مشترک سوئد و دانمارک به سال 2002. فيلم در مورد دختری ليتوانیایی هست که در 14 سالگی مورد بهره برداری جنسی قرار ميگيره و در 16 سالگی به زندگي خودش خاتمه ميده. بعد از اينکه در پست قبليم کلی در مورد انسانيت حرف زدم، بعد از ديدن اين فيلم با خودم فکر کردم عجب تناقصی داره پيش مياد تو پست های من نه به فيلم قبلی که خواستيم انسانيت رو گوشزد کنيم نه به فيلم فعلی که بايد به خودمون بدو بيراه بگيم که تو عصر تمدن و تو يک کشور پيشرفته همچين اتفاقی صورت گرفته .....

جاده ترس

اينجا مثل يك زندان مي مونه ورود بهش راحته اما فرار از اينجا غير ممكنه چه گناه كار باشي چي بي گناه ...به زندان خوش اومدي...

مزد ترس-هنري ژرژ كلوزو

ژرژ كلوزو از اون كارگردانهاي فرانسوي كه نه به موج نو فرانسه تعلق داره و نه ردو  نشان پيرمردهاي سينماي فرانسه مثل رنوار در آثارش هست.يه چيزي بين اين دو نسل مثل نوك ترازو.به اون هيچكاك فرانسه ميگن.چون مثل هيچكاك كارش رو به آرامش انجام ميده.،و در لحظه اي كه تماشاگر فكر نمي كنه به ناگاه اتفاقي ميفته كه اون رو از رخوتي كه آرامش اوليه فيلم فرا گرفته مي پرونه .مزد ترس يكي از نمونه اي ترين فيلمهاي كلوزو هستش( كه به دليل بيماري متاسفانه نتونست فيلمهاي خيلي زيلدي بسازه) ..به بهانه ديدن نسخه 130 دقيقه اي از يرنامه سينما اقتباس شبكه چهار ( تنها شبكه مقاوم )  به يه خورده دربارش بگم....

November 18, 2009

بياييد آزاده باشيم

The Seven Samurai
با سلام هميشه باسه شروع کردن سخته واقعا نميدونستم تو اولين نوشته اينجا چی بگم
اما با خودم فکر کردم از سامورايی سينما آکيرا کوروساوا شروع کنم بی شک خيلی ها
اين اسم رو شنيدن با شاهکار هايه مثل راشامون،ايکيرو ،ريش قرمز، هفت سامورايی
کاگه موشه و.... اما امشب گتفم يکم در مورد هفت سامورايی بنويسم اين يک فيلم نیست یک زندگیست زندگی افرادی که ميخوان شاگرد مکتب انسانيت باشند افرادی که ميخوان از مرز های
امروز دنيا خارج شده و يک کاری برايی انسان انجام بدن شايد آکيرا ميخواست به ما بگه
هنوز افرادی هستند که به انسانيت فکر ميکنند


November 16, 2009

دیالوگ های برگزیده

شما با یک مشت دلقک چطور می خواهید ما را شکست دهید؟
-ما امیدوارم شما از خنده بمیرید

بازداشتگاه شماره17  بیلی وایلدر

دیالوگ خوبیه.مخصوصا اگه یه موسیقی هم بندازی زیرش و اون قدر زیادش کنی که دیگه هیچ چی ازدیالوگ شنیده نشه

سانست بولوار    بیلی وایلدر


بيا جسيكا رو تا سر حد مرگ بترسانيم

Let scare Jessica To Dead
يه جورايي عاشق سينماي دهه 60 و 70 هستم.هميشه وقتي فيلماي دهه 40 و 50 رو مي بينم احساس مي كنم يه كم براي من قديمي هستن .اما وقتي به دهه 60 مي رسم و بهتر دهه 70 مثل پيراهني كه به تنم بياد انگ تن خودمه.عاشق اون نسل شورشي و عصيانگرم.اون فيلمهاي آخر زماني .آلن دلون ،لينوونتورا كه هميشه آخر سر مي مردند.انگار سرنوشت محتوم نسل شورشي هم همين مردن سر آرمانهاست.حتي تو ايران امير نادري و كيمايي اون سالها و موج نوي سينماي ايران.از اون طرف سينماي وحشت هم تازه پايه هاش رو درست كرده جنگير و طالع نحس با قاطي شدن با مسائل مذهبي اون رو از سرگرمي صرف به در آورد...نمي دونم شايد چون تو دهه هفتاد به دنيا اومدم يا چون احساس مي كنم همون سينماست كه با روحياتم سازگاره
چند شب پيش اين فيلم رو ديدم و و دوباره رفتم تو عالم دهه هفتاد

November 15, 2009

Ponyo on the cliff by the see
یا "زندگی لیسیدن یه تیکه کاغذه که شاید یه وقتی توش شکلات پیچیده بودن" (حسین پناهی)

حالا بگذریم که اگه میخوایم احساس " بودن " بکنیم لیسیدن یه بستنی هم کفایت میکنه ولی برای تزریق زندگی تو رگ روزمرگی ملال آور دنیای پسا مدرنمون به یه چیز قوی تر احتیاج داریم. یه چیزی مثل کودکی زیبا و مثل هروئین قوی . این کاریه که سینما ، ادبیات و هنر در نقطه ی اوجشون برامون انجام میدن .یکی از این نقاط عطف واقعیت گریزی در پرده ی خیال که بر سفره ی سینما پیشکش میشود " پونیو " است

November 14, 2009

ابهام واقعي ،ابهام تصنعي




نمي دونستم براي اولين پست اينجا چي بنويسم فيلماي خيلي خوبي نديده بودم .خواستم از مخمصه ايراني بگم ديدم نه خيلي واسه اينجا فاز نمي ده،خواستم از شيليايي مجنون يوردانسكو و فيلماش بگم ديدم فعلا حس توضيح دادن اون فضاهاي غريب رو ندارم.از بزرگاي ديگه بگم ديدم خيلي چيزا در موردش گفتم.از جيالو بگم و اون دكوپاژ هاي لعنتي گفتم بزار براي بعد از فيلمهاي برتر منتقداي ايراني تو مجله فيلم بگم ديدم خيلي چيز دارم بگم از فيلماي توقيف شده بگم ....نمي دونم هر چي فكر كردم ديدم حس نيست اما ياد يكي از دوستام افتادم كه با هم نشستيم و گفت بيا ممنتو رو ببينيم يكم برام توضيح بده.حالا بايد با چن تا همخونه كه پيگير جدي سينما نيستند بشينيم دسپخت نولان رو بيبينيم. ديدم خوبه در مورد ممنتو بگم....

S for vendetta

 S for vendetta
یا چرا این فیلم سیاه سفید نیست! ؟

شده سر سفره ی فیلم بازیتون به فیلم هایی بربخورید که ناخودآگاه ، زیر لب و یواشکی جیغ بکشید " ای وای این کارگردانه این فیلمشو عین زندگی من ساخته ؟" حالا اگه یه فیلمی عین زندگی شما و همسایتون و خانواده ی داییتون و همکلاسی دانشگاهتون و دوست اینترنتیتون تو یه شهر دیگه باشه چی ؟ اون وقت زیر لب چی فریاد میزنید ؟

November 13, 2009

سکانسی جالب از فیلم بی پولی

سلام
این قراره اولین پست من تو این و بلاگ باشه . فیلم بی پولی حمید نعمت الله جز فیلمهای کمدی ای هست که کمتر میشه نمونه ای براش تو سینمای ایران پیدا کرد. چند وقت پیش به همراه چند تا از دوستان اینترنتی فیلم رو تماشا کردیم یکی از بهترین سکانس هاش که از نظر دیالوگ نویسی و طنز موقعیت، کم نظیر هست رو براتون انتخاب کردم

November 12, 2009

امشب در این سفره قراره در مورد فیلمی از مرد بزرگ عالم سینما، کسی که همیشه دلهره داشت و آن را از طریق تصویر خود به بیننده اش منتقل میکرد سخنی گفته شود. فیلم هایش دلهره آورند اما نه به این دلیل که آدم فیلمهایش ترسناکند نه اتفاقا برعکس همیشه باعث ملاقات ما با خوش تیپ ترین ها می شود، دلهره آورند چون میدانیم او کسی نیست که رحمی برای بیننده ی خود قائل شود همیشه مقتول و قاتلی را برای او کنار میگذارد، دلهره آورند چون خوب بلد است با ما بازی کند و در تعلیق خود خواسته اش ما را معلق نگه دارد که آیا قاتل...
همه ی این ها انگشت اشاره ی ما فقط به سمت یک مظنون نشانه می رود آلفرد هیچکاک و سخن گفتن از ربکای زیبا و عفریته!

November 10, 2009

راهنمای تگ ها:

نام کشور: کشور سازنده ی فیلمها
نام کارگردان: پستهایی درباره ی کارگردان و فیلمهایش
نام نویسنده ی مطلب: برای دسترسی سریع به همه ی پستهای نویسنده ی مطلب
تگ های خاص: جشنواره ها، اعلامیه ها، موضوعات متفرقه
اینجا سفره ایست! اما خب کسی اینجا چیزی نمیخورد! اینجا قی میکنیم! بله! اینجا قرار است محلی باشد برای ثبت لحظات سینماییمان. یا شاید دنیای سینماییمان. هر کدام از ما برای خودش ، از دیدگاه خودش، با سبک و علایق خودش، فیلم میبند. بعد اینجا جمع میشویم و تحلیل میکنیم، تفسیر میکنیم، خاطره اش را مینویسیم، جملات مورد علاقه مان از فیلمها را مینویسم! گفتم تحلیل میکنیم؟ تفسیر؟ خاطره؟ دیالوگ؟ ببخشید! اصلاح میکنم: "اینجا قی میکنیم"