November 19, 2009

جاده ترس

اينجا مثل يك زندان مي مونه ورود بهش راحته اما فرار از اينجا غير ممكنه چه گناه كار باشي چي بي گناه ...به زندان خوش اومدي...

مزد ترس-هنري ژرژ كلوزو

ژرژ كلوزو از اون كارگردانهاي فرانسوي كه نه به موج نو فرانسه تعلق داره و نه ردو  نشان پيرمردهاي سينماي فرانسه مثل رنوار در آثارش هست.يه چيزي بين اين دو نسل مثل نوك ترازو.به اون هيچكاك فرانسه ميگن.چون مثل هيچكاك كارش رو به آرامش انجام ميده.،و در لحظه اي كه تماشاگر فكر نمي كنه به ناگاه اتفاقي ميفته كه اون رو از رخوتي كه آرامش اوليه فيلم فرا گرفته مي پرونه .مزد ترس يكي از نمونه اي ترين فيلمهاي كلوزو هستش( كه به دليل بيماري متاسفانه نتونست فيلمهاي خيلي زيلدي بسازه) ..به بهانه ديدن نسخه 130 دقيقه اي از يرنامه سينما اقتباس شبكه چهار ( تنها شبكه مقاوم )  به يه خورده دربارش بگم....

خلاصه داستان:

در يكي از كشورهاي فقير  آمريكاي جنوبي كه مردمش تحت سيطره شركتهاي استعماري نفتي هستن ماجرا اتفاق ميفته.وقتي كه شركت نفت براي مهار آتش يكي از ميادين نفتي احتياج مبرمي به نيترو گليسيرين داره و براي حمل كاميون حامل محموله مجبوره راننده استخدام كنه.....راننده هايي كه مزد ترس و در واقع مزد مرگشون رو براي انجام ماموريت دريافت مي كنن...


 ارجاعات و مرجوعات فيلم :

نماي اول فيلم با بازي حشرات و كودكان آغاز ميشه .اين نما رو احتمالا خيليها به ياد دارن.بعدها در فيلم اين گروه خشن سام پكين به نوعي سكانسي مشابه را قرار مي دهد.خوب پكين پا به نوعي همون  ايده رو در فيلمش با نگاه خشن خودش قاطي مي كنه عده اي كابوي خسته دل به دنبال هويت مرده خود راه به سوي ناكجايي مي رن....چه اداي ديني جالبي كردخ پكين پا.

ساكنان شهر تبعيدي ،مجرم و نوميد تنها يك هدف دارن رهايي از زندان  كثيف شهر.به اينها اضافه كنيد يك مرد چاق خوش لباس پاريسي .....احتمالا خيلي آشنا مي زنه نه ؟ مستر فرهان ناخدا خورشيد ناصر تقوايي ...بله ديگه همون افرادن.تبعيديهاي جزيره كه به فكر فرار هستن و براي تامين هزينه ان مجبور به تقابل با تاجر مرواريد ميشن....و حالا همون تبعيديها در لباسي ديگر ... واينبار به جاي مستر فرهان شركت نفتي وجود داره.اما شركت نفت تاجر مرواريد نيست كه بشه كشتش اونها مجبورن هزينه گزافتر را بپردازند....ترس.....تقوايي خيلي هنرمندانه عناصر فيلم كلوزو رو  وارد مي كنه...

دوربين سرگردان كلوزو به همه جاي شهر سر مي كشه بي هدف .ميون آدمهاي درمانده شهر فقير بين اجتماعي كه بي هدف يا كنار كافه نشستن يا چرن مي بافن .فقر از سر تا پاي نيمه اول فيلم مي باره....خوب خيلي فيلمها اين طوري بودن ولي احتمالا يه فيلم خيلي رو تره...فراموش شدگان يابهتر( مستندي به نام سرزمين بي نام ) اثر لوئيس بونوئل .اعتراف مي كنم اون فيلم بونوئل رو دوست ندرام .بونوئل ناصح و نصيحت گر فيلم رو دوست نداشتم ولي دوربين سركش بونوئل با ورود و چرخش ميان شهر فقير مكزيكو احساس استيصال و فقر و بي هويتي رو به خوبي نشون ميده....خوب اينبار كلوزو به  بونوئل رجوع  كرده ....نه...

مردها به سمت هدف مرگباري ميرن چه دوست داشته باشند يا نه، چه خانوادهايشان به پايشان بيفتند و چه مجبور باشند انها را پس بزنند.اينبار ضد قهرمان و عامل وحشت در واقع نه شركت نفته و نه اين افراد در مانده .شي ثابت  و ساكن...محموله ساكن در كاميونها يعني محموله نيترو گليسيرين ...محموله اي كه بايك تكان كوچك جهنمي بر پا مي كند.شي به عنوان ضلع اصلي در فيلمهاي فراواني وجود دارد .نه بمبهاي خنثي شده يا نشده كيف حاوي مدارك هواپيماهاي بمب افكن....ولي كلوزو به معناي واقعي نو آوري كرده ...مي تونم تنها به يك فيلم اشاره كنم قطار افسار گريخته آندره كونچارفسكي...

هفت خان رستمي كه راننده ها بايد طي  كنند. جاده هاي باريك ،پلهاي چوبي فرسوده ،سنگها و كلوخها مثل تمام قصه هاي ماجرايي ...سفري اوديسه وار كه بايد موانع يكي بعد از ديگري از پيش روي برداشته شوند تا به مقصد رسيد...شايد نمونه اي ترين فيلم كلاسيكي كه دم دستم هست رو نام ببرم اوليس ماريو كاميريني ...

و اما تكان دهنده ترين سكانس فيلم و يكي از بي نظيرترين سكانسهاي تاريخ سينما جاييست كه صداي انفجار رو همراه ا بهت و تعجب رانندگان يكي از كاميونها مي بينيم .دود سفيد كه فضاي آسمان را پر مي كند.بهت ناگهاني حاكي از اين واقعه با آن كلوزاب شاهكار و نماي دوردست مثل انفجار فيلمهاي پارتيزاني اما اينبار خودي ها منفجر مي شوند.....نوارهاي فرانسوي كم از اين صحنه ها نداشتند .توني آرزنتا با نقش آفريني آلن دلون و اون بهت حيرتي كه با ديدن انفجار اتومبيل حامل همسر و فرزندش در چشمهايش ظاهر مي  شود كفايت مي كند...

اما آن سكانس مانده به انتها ميدان نفتي گير افتاده در خشم آتش و رفتن مرد به عمق حررات چقدر شبيه سكانس نهايي فيلم  التهاب رائول واش هستش .....

ديگه تمي خوام بيشتر از اين حرف بزنم .فقط چقدر حيف شد از بازي عالي ايو مونتان و اون چهره هميشه مضطرب  از فيلمنامه پر از فراز فرود و يا سكانسهاي به ياد ماندني از نسخه ديگر اين فيلم ساحر اثر ويليام فرد كين 18 سال بعد از ساخت نسخه اصلي از رمان جيمز آگنولد  و........حرفي نزدم ...ولي شايد وقتي ديگر

چه مزه اي داد اين فيلم  تريلر با طعم آرامش يا تعليق با چاشني  آهستگي


No comments:

Post a Comment