November 15, 2009

Ponyo on the cliff by the see
یا "زندگی لیسیدن یه تیکه کاغذه که شاید یه وقتی توش شکلات پیچیده بودن" (حسین پناهی)

حالا بگذریم که اگه میخوایم احساس " بودن " بکنیم لیسیدن یه بستنی هم کفایت میکنه ولی برای تزریق زندگی تو رگ روزمرگی ملال آور دنیای پسا مدرنمون به یه چیز قوی تر احتیاج داریم. یه چیزی مثل کودکی زیبا و مثل هروئین قوی . این کاریه که سینما ، ادبیات و هنر در نقطه ی اوجشون برامون انجام میدن .یکی از این نقاط عطف واقعیت گریزی در پرده ی خیال که بر سفره ی سینما پیشکش میشود " پونیو " است

بدون اسپویلر:

پونیو باز هم یک شاهکار دیگر از کارگردان شهیر ژاپنی هیائو میازاکی است محصول 2008 و کشور ژاپن
در مورد یک پری دریایی کوچولو که با یه پسر بچه ، دوست میشه و بعد از اون دلش میخواد یه انسان باشه
باز هم بگذریم از اینکه چقد دیدن یه انیمیشن کشیده شده با دست به رسم دوران سفید برفی و سیندرلا زیباست یا چقد ذهن میازاکی میتونه ایده های فانتزی ولی وحشتناک تو خودش جا بده یا چرا این شخصیت های حاصل مداد رنگی اینچنین واقعی و جذاب از کار در اومدن یا چطور وقتی فیلم تموم میشه اصلا متوجه نشدید چطور زمان گذشته تا جادوگر انیمه های ژاپن به جای انیشتین بهتون ثابت کنه زمان یه کمیت نسبیه

اره از همه ی اینا بگذریم...

ولی از یه چیز نمیشه گذشت ... فقط یه چیز . پونیو بعد از دوستی با ساسوکه عاشق انسان بودن شده .... و با این عشقش به انسان ، رسما تو صورت آدم نماهای دنیای کثیف ما تف میکنه ، شاید هم میازاکی داره به رخمون میکشه داریم به چی تبدیل میشیم ، نمیدونم . ولی اینو میدونم اگه یه پری کوچولو از ته هر دریایی بیرون بیاد و وارد هر کشوری بشه و با هر انسانی مواجه بشه چند دقیقه ای بیشتر نمیگذره که میره همون جایی که ازش اومده و حتی پشت سرش رو هم نگاه نمیکنه

 ولی پونیو عاشق بشریت میشه
 چرا؟ 
چون این فقط یه فیلمه؟
چون ساسوکه یه بچه یا یه استثنا بود ؟
چون اینجا دنیای فانتزی است ؟
چون پونیو شعورش نمیرسید ؟
نه مطمئن باشید جواب این ها نیست
جواب اینه : چون هنوز به ذات انسانیت ته مانده امیدی هست
و این پیامی است که میازاکی با قدرت به صورت مخاطبش میکوبد 




No comments:

Post a Comment