January 14, 2010

کامرون هنرمند یا تکنیسین





اینکه تو بین فیلم خورا که عاشق نوعی خاصی از سینما هستن این دستپخت کامرون جایی داره یا نه  نمی دونم....ولی دروغ چرا من خیلی این مردک رو دوست دارم.برام مثل یک مهندس می مونه که کارش رو بلده بعضی وقتا بخاطرش کلاه ام رو بر می دارم.بعضی وقتا ناخود آگاه تحسینش کردم.انگار یک تکنسین مجربه .هنوز ترمیناتور رو یادم نرفته اون صحنه ای که اون مردک آرنولد (ربات غول پیکر) مسلسل ششلولش رو از پنجره به طرف پلیسایی که بهش شلیک می کردن گرفت و بعد مثل موتور قایق موتوری اون رو بکار انداخت و هرچی جلوش بود رو درو کرد.یا صحنه ای که همون ربات با چاقو قسمتی از پوست دستش رو می بره تا به چنگهاش برسه و گلوله ای رو از بازوی زخمی یه مرد بیرون بکشه جای تحسین داره ولی هنوزم فکر می کنم یه فیلمساز بزرگ وقتی بزرگه که فقط کارش قابل تحسین نباشه باید یه جایی یه طوری چیز بیشتری برای مخاطبش بین اون همه هیاهوی فیلمش بگذاره
 میگن هنوز دود از کنده بلند میشه میگن الان فیلمسازی کار سختی شده ولی هنوز اسطوره ها زنده ان.یکیش همین کامرون-اعتراف میکنم این رو خیلی خیلی بیشتر از هم پیاله هاش یعنی جورج لوکاس و اسپیلبرگ دوست دارم-ولی خوب بعد از دیدن فیلم یه حسی به من گفت خوب چقدر هالیوود می خواد خودش رو تکرار کنه .یه شرح کوچکی رو فیلم نوشتم که شاید یه خورده لو دهنده باشه


خلاصه داستان
انسانها با سفینه هاشون به ناحیه  ای رویایی و زیبا به نام پاندورا وارد شدن.منطقه ای با موجودات غول پیکر اما بسیار صلح طلب.منطقه ای بکر و پر از مواد معدنی که نیاز انسان هاست.در این بین یک دانشمند زیست شناس که باردرش رو در جنگ از دست داده و خودش هم افلیج شده به اونجا فرستاده میشه تا در مورد اهالی بومی و محیط زیست اونجا تحقیق کنه.در این بین او باید به صورت یک اسان نما-آواتار-در باید که هم به ضفهای جسمانیش غلبه کنه و هم به شکل یکی از ساکنین بومی ناویها اونجا در بیاد .اون تبدیل میشه و در یکی از ماموریتها به یک دختر بومی برخورد می کنه و ....
دیدن یه فیلم با فرمت تی اس مسلما خیلی از قابلیتهای فیلمو رو از بین می بره قبول ولی با این وجود یه چیز سر جاش می مونه فیلمنامه هر چه که کیفیت یه فیلم روی جلوه های ویژه اثر بذاره روی فلیلمنامه اثر نمی ذاره.هر چند پشت اون تصاویر کدر و پر از غبار این نوع فرمت هم باز میشه عظمت جلوه های ویژه یا زیبایی تصاویر فیلم رو حس کرد ولی همیشه یک چیز وجود داره که نمیشه با جلوه های ویژه پنهانش کرد..روح فیلم.
خوب فیلم یک داستان هزار بار گفته شده رو بازگو می کنه.حتی امسال هم "منطقه شماره 9" یه فیلم علمی تخیلی خوب و عالی که تقریبا همین مفاهیم رو بیان می کرد .ولی این فیلم تنها کمی از لحاظ مفهومی با  این فیلم شباهت داره .در اصل فیلم شباهت عجیبی با یکی از فیلمهای اسکار گرفته داره"با گرگها می رقصد" اثر بسیار زیبای کوین کاستنر
*قهرمان فیلم کاستنر در آستانه از دست دادن یکی از پاهایش دست به عملی قهرمانه می زند و همرزمان روحیه باخته خودش رو دوباره احیا می کنه و به این ترتیب با وساطت یک ژنرال دوباره پاهاش رو بدست میاره
**قهرمان اواتار اتفاقا پاهاش رو از دست داده و در یک حس مابین نا امیدی و افسردگی معلق.اما زمانی که به شکل یک اواتار در میاد اون وقته که در هیجان عجیب تقریبا کنترلش رو از دست میده و شروع به دیودن میکنه.او خود را در هیات ی موجود عجیب الخلقه می بینه .با زایده ای به نام دم  و موهایی که شبیه به یال اسبه
*قهرمان فیلم کاستنر برای جوابگویی به حس عجیب و کنجکاوی اش داوطلب ورود به منطقه ای قکر و ناشناخته میشه که ساکنان بومی اونجا سرخپوستها هستن.سرخ پوستها به ظاهر موجودلاتی وحشی هستن.اون به منطقه وارد میشه و بعد از کمی دختری رو می بینه که می خواد خودکشی کنه اون دختر ور نجات میده و به قبیله اش تحویل میده.
**قهرما ن اواتار نیز به دلیل احساسی که به یرادرش داره ماموریتش رو می پذیره و راهی پاندورای رویایی میشه.او به شکل یک آواتار در میاد و در یکی از ماموریتها مورد حمله جانورای وحشیه پاندورا قرار میگره اما خوب یک دختر بومی اون رو نجات میده و....
خوب بقیه اش هم که معلومه مرد سفید پوست به دلیل علاقه ای که به سرخ پوستها و دختر کذایی پیدا می کنه عاشق زندگی با اونا میشه....قهرمان آواتار هم به دختر ناوی علاقه مند میشه
شباهتها خیلیه نمیشه منکر شد.نمیشه منکر این هم شد که باز تماشاگر میشینه پای فیلم و هیجان می بره ولی خوب اون انتها یه چیزی کم میاد یه چیزی که شاید اسمش رو گذاشت ملات بعد فیلم.فیلم بعد از دیدن محو میشه با تمام عظمتی که داره و برای تماشاگران جدیه سینما تنها تکنیک و فن آوریش می مونه....
به هر حال فیلم طرفداران دو اتشه ای پیدا می کنه مثل دارک نایت پازسال و بر خلاف نولان شورشی کامرون نور چشم آکادمی و احتمالا  قسمت عمده مجسمه ها رو درو می کنه....

این مطلب رو نمی خوام تموم کنم باقیش می مونه بعد از اینکه یه نسخه درس حسابیه فیلم رو دیدم و دوباره بیام یه کم حرف بزنیم ....
تا بعد

5 comments:

  1. ضمن تایید حرفهای شما. این خانم کاترین بیگلو فکر کنم اگر با جیمز کامرون ازدواج نمی کرد الان یکی از بهترین کارگردانان زن در آمریکا نبود، کلا جیمز کامرون رو همه تاثیر میزاره

    ReplyDelete
  2. جای تشکر داره، وبلاگی که یک ماه بود آپ نشده بود، در آن واحد دو تا پست خورد! واقعا شاهکاریم

    ReplyDelete
  3. This comment has been removed by the author.

    ReplyDelete
  4. من وقتی داشتم پست میزدم آخرین پست، پست آقای گوست داگ بود، بعد که پابلیش کردم این پست رو دیدم، اون کامنتو هم بعد از انتشار پستم زدم، معذرت از آقای شبح

    ReplyDelete
  5. سلام
    ضمن خیر مقدم به امیر خان کاملا با هات موافقم که کامرون ادم خلاقیه .واینکه بیگلو و اون امسال یه صف آرایی با هم داشتن که به نظر هم میومد استاد برنده باشه و هنوز مونده شاگرداش به پای اون برسن
    در مورد کامنت بعدیت نمی دونم جریان چی بوده (دی :)

    ReplyDelete