December 19, 2009

یادداشتی کوتاه بر تاوان عشق



چند روزی بود از فیلم خوری دور بودم تا دیدن The Consequences of Love. فیلم ایتالیایی تلخی که بعد از دیدنش نمی شه به اون فکر نکرد چون خوره ی مغزتون میشه و نمی تونید از ذهنتون بیرونش کنید چون یه حالت لختی بهتون میده که تا مدتی همراهتون خواهد بود.


کارگردان: پائولو سورنتینو

بدترين چيز براي کسي که بيشتر وقتش رو تو تنهايي ميگذرونه نداشتن خياله. زندگي که به خودي خود کسل کننده و تکراريه که در غياب خيال تبديل به جهنمي مرگبار ميشه.
اينها مونولوگ ابتدايي شخصيت اول فيلم ما هستند، مرد ميانسالي که هشت ساله در هتلي خود را حبس کرده و ديواري بين خودش و آدمهای اطرافش کشيده. تمام زندگي او در اين سالها خلاصه شده به اينکه روز خود رو از کافه هتل شروع کنه، در جاي هميشگي خود بشينه، سيگار بکشه و در افکار خودش غرق بشه و شبها هم در بي خوابي خود غلت بزنه. البته براساس تکرار زندگي، کاري که 24 ساله داره انجام ميده يعني تزريق هروئين، روزهاي چهارشنبه رأس ساعت 10 رو ادامه بده و  اين وسط تنها هيجان زندگيش محدود شده به چمدان پولي که از ناکجا آباد گه گاه به اتاقش مياد و او بايد اونو به بانک تحويل بده. زندگي‌ايي با فرمول ساده و کسل کننده. اما علاقه مند شدن به دختر پیشخدمت و ورود دو عضو مافیا این معادله ی ساده رو بهم میریزه.

تاوان عشق افتتاحیه ی استادانه ای دارد که بیننده ی خود را از همان ابتدا جذب می کند. مردی چمدان به دست در راهرویی از دور به ما نزدیک می شود، مسیر طولانی است و ما باید منتظر بمانیم که او نزدیکتر بیاید تا شاید متوجه شویم که او کیست یا چه ارتباطی با فیلم دارد. مرد چمدان به دست، یک خدمتکار است فقط همین. زیاد پیچیده نبود فقط برای فهمیدنش باید کمی صبر می کردیم. فیلم پائولو سورنتینوِ ایتالیایی هم ساختاری مشابه دارد، در ابتدا همه چیز تار به نظر می رسد و سردرگم‌ایم‌ که به تماشای چه چیز نشسته ایم، داستان فیلم چیست، چرا شخصیت اول فیلم اینقدر سخت و خشک است اما رفته رفته همه چیز روشن می شود درست مثل مرد چمدان به دست. همان سکانس ابتدایی فیلم کافی است تا به ما بفهماند که با فیلم کندی سر و کار داریم و باید صبر زیادی داشته باشیم اما به واقع این چنین نیست و بعد از نیمه ی اول فیلم ریتم قابل قبولی به خود می گیرد.
همه چیز در تاوان عشق یخ زده، از شخصیت اصلی گرفته که از زندگی فقط سیگار و نفس کشیدن را یاد گرفته تا داستان فیلم و فاصله ای که بین هرکدام از شخصیت‌ها وجود دارد مثل رابطه ی تیتا با همسر و فرزندانش. البته جلوهای صوتی و تصویری هم در ایجاد این فضای سرد دخیل هستند، فاصله ی فیزیکی که بین شخصیت‌ اصلی و دیگران وجود دارد، اینکه تیتا اکثرا در گوشه ی قاب قرار می گیرد همه بواسطه ی قاب بندیهای فوق العاده مارکو بیازی فیلمبردار بوجود آمده است تا تیتا بیش از پیش شخصیت منزوی و پریشان پیدا کند. در کنار اینها بازی عاری از احساس تونی سرویلو در نقش تیتا کمک شایانی به شکل گیری فضای مورد نظر کارگردان کرده است. سرویلو که  بازیگر تئاتر است به شکل غیرقابل باوری عالی بازی می کند به خوبی ترس، پریشانی و ناراحتی چهره ی خود را به بیننده انتقال می دهد و بر فیلم حکومت می کند.
فیلم آنقدر هوشمندانه ساخته شده که به سختی می توان از آن ایراد گرفت، همه چیز در حد اعلای خود است. سورنیتینو کارگردان وسواسانه روی تک تک جزئیات و دیالوگ‌ها تمرکز کرده و چیزی را از قلم نمی اندازد(برای دیدن هنر کارگردان تنها کافی است به نوع روایت داستان در نیمه ی پایانی یا چند تدوین موازی که در فیلم گنجانده شده دقت کنیم که نمونه های بسیار خوبی برای این تکنیک به شمار می روند)، قاب بندی و فیلمبرداری فیلم مخصوصا در چند سکانس خاص مبتکرانه است(سکانس ابتدایی، یا سکانس درگیری در ماشین) و تمام بازیها نیز به زیبایی این اثر افزوده است. در کل تاوان عشق  فیلم ایتالیایی شیکی است که نوع متفاوتی از مافیا و عشق را به نمایش میگذارد و ارزش بارها دیده شدن را دارد. 8.5 از 10
...
دیالوگ

تیتا: پدر چطوره؟
والریو: پدر مرده ولی هنوز خودش نمی دونه


1 comment:

  1. سلام بچه ها
    ببخشید چرا چند وقتیه ساکتید؟ دیگه فیلم نمی خورید؟ نکنه زدید تو کار امتحانا!!!
    خدایی ما رو بی قیلم و نقد فیلم نذارید.
    ممنون از همتون

    ReplyDelete