December 6, 2009

دخترها و چمدانها -مردها و دخترها- شرح کوچکی بر آغوشهای جدا شده




آن زمان که خیانت برای یافتن عشق موجه می شود رابطه ها به هم می ریزد ، عشق به سلاحی برنده و مرگبار بدل می گردد.اما آیا عشق توجیه مناسبی است؟آیا یک حس درونی می تواند پاسخ به تمام نامرادیها و نامردیها باشد؟ شک دارم....


دوباره آلمادور اومد و یک فیلم غریب دیگه! غریب به این معنا که باز هم ما رو بین دو راهی حسی قرار می ده که نه میشه قبول کرد و نه میشه رد کرد .همان دنیای بی انتخاب ....

آخرین فیلم آلمادور زیبا بود....یه شرح کوچیک روی این فیلم 







آغوشهای جدا شده-پدرو آلمادور
Broken Embraces- Los abrazos rotos




خلاصه داستان:


فیلنامه نویس کور ماتئو برای خود یک هویت جداگانه خلق کرده...هری کین.اما دنیای آرام و بی بند و بار کین با مرگ مردی به نام مارسلو و دیدار با پسر او دوباره یه تلاطم می افتد...او برای تخلیه حس درونیش تصمیم می گیرد ماجرای عاشقانه اش را برای جوان دستیارش تعریف کند:...14 سال قبل وقتی من یک کارگردان بودم...




اینبار داستان عاشقانه به جوانان و دوران اونها تعلق نداره بلکه رقابت عشقی و مثلث حاصل بین ادمهای میانسال اتفاق می فته .مردانی که گویا خیلی وقت ندارن، به نوعی به انتها رسیدن و وقتی برای دوباره عاشق شدن برایشان وجود ندارد.در همین اوضاع و احوالاتست  که خیانت معنای مرگبارتری به خود می گیرد...اما عشق يا حس تصاحب؟ ،حس صاحب چيزي بودن و بعد اون رو از تو دزيدن؟این سه تا می تونن معنای عشق در دوران میانسالی باشن؟ آيا واقعا حسي كه زن(پنولوپه کروز) احساس مي كند عشق است یا يك هوس زود گذر نيست ؟ -خوب میشه گفت عشق در میان سالی معنایی که عشق در جوانسالی را دارد ندارد و تمام این مفاهیم غیر معصومانه هم می تواند در بر گیرد.مثل همان حسی که بین هری کین و منشی اش وجود داشته است.

همه اينها بكنار انگار يك نوع جنگ آرام و عقرب زير فرشي بين تمام آدمهاي فيلم به وقوع پيوسته مثل هر جنگي گاهي شكست و بعد پيروزي...پیروزی که شاید برای هیچیک از طرفین لذت بخش نباشد.انگار در پی هر پیروزی سلسله های بحران میانسالی و افسردگی آن تنها ره اورد این نبردهاست.


جوانهاي اين  فيلم چه نقش حاشيه اي داشتن همه به دنبال ارجاعات و ردپاي بزرگترها چه زني كه در همان ابتدا مي بينيم  که  هري كين بدون مقدمه خاصی !!! شروع به معاشقه با او می کند و دیگر اثری از او نمی بینیم... وچه پسر  مارسل كه هنوز به دنبال پاك كردن ردپاي پر رنگ پدر و سايه شبح وار او از زندگیش  به دنبال ماتئو مي آيد و از او مي خواهد انتقام از پدرش را به تصوير بكشد.احتمالا علت گي شدنش هم همین اثرات مخوف روانی سلطه پدر باشد.(در جایی از فیلم شریک همجنس او می گوید از من میشنوی هیچوقت زن نگیر!!!).پسرمارسل به نوعي نقش چاشني انفجاري فيلم را بازي مي كرد.در عين اينكه در اوج ضعف جنسي  و شخصيتي بود اما با سماجت فراوانش ( احتمالا تنها در راه انتقام از پدر و نه براي حمايت از او ) دوربيني به دست مي گيرد و در مقابل طعنه ها ايستادگي مي كند ....مثل يك سگ وظيفه شناس ...و هم اوست كه باز مي گردد و نبش قبر خاطره ها را شروع مي كند.  اما فليپ جوانی دیگركه شوق جوانيش او را وا مي دارد به خلق يك فيلمنامه عجيب از عشق يك خون آشام به يك پسر كه در هنگام معاشقه بايد رعايت خيلي چيزها را بكند و هموست که سنگ صبور ماتئوست.ماتئو جوانیش را در او می بیند.....


اما از شخصيتهاي فرعي كه بگذريم مي رسيم به مثلث عاشقانه فيلم كه شباهت زيادي به عاشقانه هاي ديگر ندارد.دختري كه به دليل ضعف مالي و براي درمان سرطان پدرش مي خواهد به خودفروشي رو بياورد اما به ناگاه به پيرمرد رئيسش مارسل مي رسد.مارسل مرد ثروتمند که عشق را می خرد...راستی می خره یا او محتاج عشقه ؟
اما پنه لوپه زمانی عشق را میابد که دیر شده ....



بگذریم هر چی بگم فیلم رو لو میدم....


چیزی که بیشتر باید به اون اشاره کنم شخصیت پردازی فوق العاده آلمادورکه نقطه قوت تمام فیلمهایش که می توان اندک مشکلات سینماتوگرافیک فیلمهایش را در زیر آن پنهان کرد.آنقدر قوی که از  هاله قداست که در اینگونه رمانسهای عاشقانه دور عاشق و معشوق فیلم را می گیرد خبری نیست .درست مثل زندگی واقعی همه با نقطه ضعفها و گناهان انجام داده و اعترافات تلخ همه پر از کینه و شهوت و هوس....


پنه لوپه کروز گوهر یگانه ای در آثار آلمادور است.این زن و شوهر با آشنایی با احساسات و نقاط قوت شخصیتی یک زوج سینمایی عالی را بوجود آورده اند نه به آنگونه که زمانی سوفیا لورن و مارچلو ماستوریانی با هم بودند بلکه مانند آنچه ماسینا و فلینی شاهکارهایشان را در کنار هم خلق کردند.


اسم فلینی رو بردم فیلم سرشار از ارجاعات سینمایی است.از 8.5 خود فیلین بگیر تا پرسونای برگمان و استرومبلی و پاییزای روسلینی ...اما عالیترین اونها تصویر آخرین بوسه عاشق و معشوقه فیلم بر پهنای صفحه تلویزیون است .ارجاعی عالی به پرسونای برگمان کبیر...










احتمالا چیزای دیگه ای بگم بیشتر از روی احساساته و چرت و پرت میشه .ولی توصیه می کنم فیلم رو ببینید عشق به سینما را حس کنید و از آلمادور داستان پرداز که به راحتی اب خوردن داستان را به حلق تماشاگرش می ریزد لذت ببرید...






2 comments:

  1. مرسی شبح جان

    چقد من سبک روایی این فیلم آلمادوار رو دوست دارم
    نیومده لقمه رو صد دفه دور سرش طواف بده بلکه احتمالا یه فیلم خوب از توش در بیاد ... به جاش یه داشتان پیدا کرده که خوراک فیلم شدن باشه و با استادی ازش یه ترجمه ی تصویری ساخته

    بازی کروز هم که نیاز به تعریف نداشت (حداقل تو این فیلمش)

    ReplyDelete
  2. قربونت امید
    این نکته ای که می گی خیلی مهمه آلمادور تو فیلماش ازاستعاره و نماد گرایی هم کم استفاده نمی کنه ولی به قولی اونا رو هم در چارچوب قصه به کار گرفته نیومده با فرم و فرم گرایی قصه اش رو از تک . تا بندازه
    چیزی که متاسفانه تو سینمای ایران عین یک اپیدمی شده.قصه صفر استعاره زیاد

    ReplyDelete