February 8, 2010

انگاره های پست مدرن :جذابیت , خلاقیت یا خیلی چیزهای دیگر


امسال سال سینمایی خوبی بود به نسبت.دلیلش شاید گستردگی و تنوع مضمونی و سبکی فیلمهای مختلف بود.امسال هم درام خیلی خوب دیدم و هم فیلم جنگی خوب هم فیلم وحشت خو ب و هم فیلم ایرانی خوب . ....کان 2009 که تموم شد و  فیلم روبان سفید هانکه اون رو برد.با وجود اینکه از فیلم لذت بردم اما انتقاداتی به فیلم داشتم.اسکار هم کاندیدهاش رو معرفی کرد.بر خلاف سال گذاشته مضمون فیلمهای  امسال که کاندید شدن روی احولات شخصی فیلمها می گذره و به نوعی تحول شخصیتی مضمون اغلب فیلمهای کاندید شده این دوره رو شامل میشه ...بعیده اتفاق عجیبی تو اهدای جوایز پیش بیادوخوب آواتار اسکار پسند  بهترین فیلم رو می بره کاترن بیگلو بهترین کارگردان و....دیگه خبری از میلیونرها و زاغه نشینها هم نیست.احتمالا یک پیامبر فرانسوی هم بهترین فیلم خارجی خواهد شد ( و چه عالی بودش این فیلم).بر عکس پارسال اینبار فیلمهای کاندید اسکار .یه مورد دیگه رو هم می تونم اضافه کنم و اون فیلمهای کارگردانهایی بود که بعد ازمدتها فیلم می ساختن
اما نمی خواستم در مورد کلیت سینمای 2009 چیزی بگم بیشتر بحث من سر سه فیلم بود که به نوعی الگوهای پست مدرن رو در فیلمهاشون به کار گرفته بودند و فیلمهای خاصی بودن.سه فیلم حرامزاده ای لعنتی ،محدوده های کنترل و یک مرد جدی.
این سه فیلم تفاوتهای فاحشی با هم دارن اما یک چیز مشترک هم دارن .هر سه به نوعی پست مدرن هستند.....بنابراین این سه تا فیلم رو کنار هم قرار می دم
محدوديتهاي كنترل كردن-جيم جارموش
خلاصه داستان:
يك سياه پوست كه عوض يك گروه خاصه توسط قوطي كبريتهايي علامتهاي رمزي رو دريافت مي كنه كه ماموريت محول شده به اون در داخلش نوشته شده.او بايد هر دفعه به مكاني برود تا يك ويلونيست رو ملاقات كند....

هر كس خود را برتر مي داند برود به گورستان سري بزند تا بداند زندگي چيزي نيست جز مشتي خار و خس....
مطلبي رو قبلا نوشته بودم.براي بار دوم فيلم رو ديدم .و دوباره شروع كردم ديدم خيلي فرقي نكرد....
جيم جارموش جز كارگردانهاي مورد علاقه و احترام من هستش.خيلي از كارهاش رو دوست دارم.از فضا و اتمسفر  كاراش خوش مياد گاهي اوقات از ريتم و همچنين نوع بيان فيلمهاش خيلي خوشم نمياد.و به دليل نوع سليقه ام كه زياد با كمدي و طنز سازگار نيست رگه هاي كمدي فيلمهاش زياد به مذاقم سازگار نيست(الا در چند مورد).در عوض عاشق سينماي جدي اونم.من دو فيلم شب روي زمين و گوست داگ رو در ميان كارهاش بسيار دوست دارم.....حالا فيلم جديد او....

بدون تعارف از اين فيلم جارموش اصلا خوشم نيومد.يكي از دلايل اون شايد گل درشت شدن دو تا از پاشنه اشيلهاي سبك جارموش يعني ريتم و فيلمنامه اس.گرچه بسياري از منتقدان سينماي او را ضد قصه مي دانند ( كه به نظر من لفظ سينماي ضد قصه از پايه اشتباهه ).سينماي ضد قصه اي !!!نه از جنس سينماي اتفاق محورآ نتونيوني و يا روايت محوري چون آنجلو پولس.  اما حداقل در اكثر آثار او نوعي  استاندارد فيلمنامه اي رعايت مي شد فيلمنامه هايي  كه شخصيت محور هستند. در اين فيلم خبري گپهاي فيلمنامه اب فراواني وجود داره كه به اختصار مي گم:
شخصيت پردازي:
 ما در فيلم با  شخصيتها (در واقع تيپها) بدون هويت مواجهه ايم كه دست به كارهايي مي زنند كه مشخص نيست.من در انتها فكر مي كردم كه ميشد كلي ديگه تيپ رو با كاركردهاي مشابه وارد فيلم كرد و به قولي تا ابد دهرميشد تيپهاي مختلف وارد فيلم كرد و....
تقريبا هيچكدم از شخصيتها هيچ نوع كنش و واكنشي رو ايجاد نمي كنند ما به ازا ندارند.مشخص نيست براي چه وارد مي شوند.حتي در قالب المانهاي سينماي پست مدرن هم نمي توان آنها را دسته بندي كرد.
شخصيت اصلي فيلم كه در تمام طول فيلم او را بدون انقطاع مي بينم بدون شناسنامه و فاقد حس همذات پنداريست.تنها چيزي كه در مورد او مي بينيم اينست كه مانند گوست داگ عاشق فلسفه شرق و هنر مدرن (به خصوص نقاشي هاي آبزورد) است.هر روز صبح تاي چي كار مي كند و به شدت مايل است كه قهوه اسپرسويش در دو فنجان جدا از هم صرف كند عاشق گشت و گذار است .( در صحنه هاي ابتدايي جايي كه سوار بر مشين است كاملا ريتم موسيقي ونوع فيلمبرژداري مشابه گوست داگ است).وقتي كاري به او مي سپارند به هيچ چيز ديگر فكر نمي كند و.....حالا چرايي كنشها و واكنشهاي او تا انتها ناشناخته باقي مي ماند.
در اين بين شخصيتهاي ديگر هم هستند كه حتي در حد تيپ هم نيستند آدمهايي كه عينك دودي مي زنند و به عنوان قطب منفي در فيلم حضور دارند.....
روايت:
روايت فيلم در عين خطي بودن بسيار مغشوش و بدون هيچ پيرايه اي است.اصولا اعمال و رفتار و اتفاقات فيلم هيچ كاركرد خاصي ندارد. 
اتفاقا روایت و شخصیت پردازی این فیلم به نوعی همان انگاره های پست مدرن این فیلمه که با نوعی آشفتگی در عین سادگی و قرار دادن سینمای سبکی اون رو در اینگونه سینمایی قرار میده.فیلم موفق نیست و این امر به دلیل گونه انتخابی نیست بلکه بشتر اصرار جارموش بر شخصی سازی مضامین فیلمه که داد تماشگران عادی و انتقاد تماشاگران حرفه ی رو بر می انگیزه.و به این ترتیب تئوری مرگ مولف به عنوان یکی از اصلی ترین مشخصه ها و ویژگیهای پست مدرنیسم توسط کارگردان نقض میشه و همین تبدیل میشه به پاشنه آشیل فیلم...اما...
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
یک مرد جدی-برادران کوئن
خلاصه داستان:
مروری بر زندگی مردی یهودی که بسیار بر اعتقاداتش مصممه و از دیگر سو قصد داره همه از او راضی باشن اما در گیرو دار زندگی دچار انحلال شخصیتی میشه و تصاویر دیگر مردان اطرافش بر زندگیش چنگ می زنه....
شاید اگر اون روایت کوتاه ابتدایی فیلم نبود به راحتی میشد این فیلم رو در شمار فیلمهای پست مدرن نیاورد اما داستان مرد و پیرمرد مرده در یک شب زمستانی که بسیار شبیه یکی از داستانهای الکساندر پوشکین بود باعث میشه یکی از انگاره های اصلی پست مدرنیسم به عمد به تماشاگر فیلم القا بشه....القای هدف توسط مولف بدون توجه به ایده اصلی متن.برادران کوئن با این تمهید افکار تماشاگران را به سمت ایده ای متافیزیک رهنمود می کنه اما چیزی که در ماجرای اصلی فیلم می بینیم نه یک طرح متافیزیک بلکه احوالات مرد و آدمهای اطراف اونه که با برشهای متعدد و جامپ کاتهای سریع این حس تناسخ ما بین او پسر او،آرتور برادرش و سای آیبلمن مردی که با مکاری خاصی قصد تصاحب زن و زندگیش را دارد.تناسخ موجود نه از بعد متافیزیک بلکه بر پایه آرزوهای مرد اتفاق می فته بدون اونکه مرد خود دخالت مستقیمی در امور ایجاد شده داشته باشه....ترکیب ایده و افکار کوئنها بدون چیزی که در ابتدای فلم می بینم و به نوعی برهان خلف حاکم بر فیلم این فیلم رو در زمینه فیلمهای پست مدرن قرار میده..با این وجود من خیلی با فیلم حال نکردم.یک نوع اجرای خام دستانه و شاید طنز حاکم بر فیلم که به نوعی هجویه ای میشه بر امور قرار دادی و رعایت ضوابط و اخلاقیات در جهان مدرن و به نوعی ایده  کمدی انسانی که توسط سامرت موام و پیشتر بالزاک در آثار ادبی به اون پرداخته شده....
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
حرامزاده های لعنتی-کوئنتین تارانتینو
خلاصه داستان: 


نازیها به دنبال شکار یهودیان....گروه چریکی حرامزاده به دنبال پوست کنی سر نازی....یک تک تیرانداز آلمانی که یک تنه مقابل 300 سرباز روس مقاومت کرده...سینمایی که قرار با حضر گوبلز فیلم اسنایپر نازی رو به نمایش بگذارد...همه این تکه های پازل در انتها به هم می رسند...

خوب نمونه واقعی یک سینمای پست مدرن.نمونه ای که قرار نیست چیزی واقعی باشه.اصلا قرار نیست این فیلم شبیه یک فیلم پارتیزانی معمول دهه های 60 اروپا و 70 آمریکایی باشه .اینا به کنار چطور میشه باور کرد یک فیلم مربوط به دوران نازیسم و فرانسه اشغال شده فیلمی باشه در ستایش سینما بدون در نظر گرفتن سیاست و ناسیونالیسم موجود آن دوران همانند آنچه که سینما پارادیزو تورناتوره که ستایشگر سینما بود.این فیلم به همه چی شبیه بود از وسترنهای اسپاگتی ( با آن نوای گیتار مکزیکی ) رمانسهای حماسی پر شکوه دهه 50 سینما ( احتمالا اون دو جنازه کنار آپارات، عاشقان سینما رو یاد خیلی فیلما می ندازه)...
نمی دونم تو این چند سطر از چیه این فیلم بگم جز اینکه فیلم رو برید ببینید لذت ببرید از هنر پست مدرن

اگه چند دهه قبل فر زینه مان در فیلم معرکه روز شغال ژنرال دوگل را توسط مرد تروریست می کشت همه او را هو می کردند....در اون زمانها همه تماشاگران مطمئن بودند که کار تروریست سر انجامی نداره ودوگل هیچگاه کشته نمیشه....اما حالا عدم قطعیت موج می زند.مطمئن نیستیم تاریخ همان نمانگونه نمایش داده شود که بوده....نمیشه مطئن بود و این می شود اصل عدم قطعیت و مبانی گفتاری فوکو و هایزنبرگ....فیلم من رو به شدت یاد قصه معروف بورخس می نداخت.داستانی که به ظاهر نقد یک دیوان شعر بود و با کلی ارجاع و منبع می خواست همه چی واقعی جلوه کنه اما در آخر می فهمیدیم که اصلا نه شاعر بوده و نه دیوان شعری.....انجا روایت تاریخی دست خوش تغییرات عمده میشه و...این تغییرات غریب فیلم آخر تارانتینو رو بدل کرده به یک فیلم اصیل پست مدرن و....
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
با کنار هم قرار دادن این سه فیلم خوب میشه تشخیص داد که کدام موفقتر بودن و کدوم یکی نه ....نظر من که معلومه فیلم تارانتینو ( که اسمش دو هدف رو دنبال می کنه هم ادای دینی است به بی مووی های آمریکایی که به آن آشغالهای دوست داشتنی می گویند هم ادای دینی به سینه سیتای محبوب و هم ادای دینی به یکی از محبوبترین کارگردانهای ایتالیایی انزو کاستلاری )

3 comments:

  1. خیلی ممنون از مطلبتون
    به نظر من امسال اسکار خوبی خواهیم داشت ، چون هم تعداد نامزد ها بیشتر شده ، هم فیلمها بهتر شده، هم تعداد مجری های اسکار بیشتر شده، (از یکی به دوتا)
    در مورد جارموش من اتفاقا فیلمهای جدیدشو بیشتر از قدیمیا دوست دارم ، یعنی هر چی فیلم میسازه به نظرم از قبلی بهتره، البته این فیلم جدیدشو ندیدم ولی از اون فیلم گلهای شکسته خیلی زیاد خوشم اومد مخصوصا اون صحنه چهار راه، اخر فیلم
    در مورد اسکار هم من اسکاری رو دوست دارم که به همه نامزد ها جایزه بدن، نه اینکه همش اسم یه فیلم خونده شه ، معمولا وقتی به فیلم با عظمت همه جایزه ها رو میبره به نظرم در حق فیلمهای دیگه جفا میشه.یکم به نظرم شرایط رقابت بین فیلمی مثل اواتار با حرامزاده ها منصفانه نیست .

    ReplyDelete
  2. سلام قربانت
    آره تعداد نامزدها بیشتر شدش منم اینبار بیشتر امیدوارم به هر حال همین که میلیونر زاغه نشینی نیست جای امیدواری داره.
    من کلا سینمای جارموش رو دوست دارم ولی این فیلم رو نه خیلی
    اون حرف آخرت رو کلا قبول دارم.منم معتقدم یه فیلم نباید همه چیز رو تحت شعاع قرار بده

    ReplyDelete
  3. salam az matlabe bala kheli estefade kardam. man niaz daram chandta fime modern behem moarefee beshe.age mitonid komakam konid.mamnoon misham.jupiter23jupiter@yahoo

    ReplyDelete