January 20, 2010

تنها يك داستان عاشقانه ديگر-دنياي زيباي كليشه ها



گاهي اوقات با كليشه ها هم ميشه چيز جديدي خلق كرد. حداقل اينكه حس و حال ديگري به اثر داد.مثل يك ورقهاي كاغذ كه مي توان با آن چيزهاي قشنگي ساخت بسته به سليقه....هر چند انگار بعضي كليشه ها انقدر لوث شدن كه هر نو آوري در آن بكني باز يه جايي قشنگي پشت تكرار زشت كليشه ها مخفي مي مونه ....حالا سينماي سرد اسكانديناوي و يك فيلم هيچكاكي .احتمالا نسخه اصلي بي خوابي رو بعضي دوستان ديدن اون هم از اين سرزمين بود و امسال دختري با خالكوبي اژدها نشون ميده از دل اون سينماي سرد ميشه سينمايي به نسبه گرم آفريد ولي ......تو اين پست نگاهي داشتم به فيلم Kærlighed på film



تنها يك داستان عاشقانه ديگر-اوله بورندال
خلاصه داستان:
همه چيز براي يك صحنه عاشقانه مهياست.يك جنازه نيمه جون كه روي خيابون ولو شده و بارون كه بر اون مي باره ....و يك زن مت عزيزم كه از دور مياد و بالاي سر جنازه شروع به زاري مي كنه ...

تلفيق فضاي سرد و كرخت و آرام سينماي اسكانديناوي با يك تريلر هيچكاكي مخلوط عجيبي شده چيزي كه اين فيلم رو در نگاه اول نو و منحصر به فرد نشون ميده.از همون اول با جام كاتهاي سريع و طرحهاي تصويري و كليپ گونه كوتاه، فيلم خودش رو به عنوان يك اثر اوانگارد معرفي مي كنه ....( واين صحنه ها چه عالي و كوبنده هستن).صحنه ابتدايي نمايي از بالا با مرد تير خورده اي كه زير باران بر سنگ فرش خيابان ولو شده و همزمان نريشن شرح يك ماجراي غريب رو توضيح ميده....يا كليپ ديگر زني كه اسلحه اي رو بر سر يك مرد گرفته و مرد از اون مي خواد كه به قلبش شليك كنه ...و يك صحنه ديگه كه بسيار زيباست مردي كه با همسرش خوابيده و به ناگاه در خيال خودش به سفر ميره و در داخل ابها با نمايي سورئال ( به سبك فيلمهاي گوندري) به شنا مي پردازه....
اما جداي از شروع خود فيلم: خوب ماجرا در مورد يك مرد و يك زنه.مردي كه عكاس صحنه هاي جنايته.اون از جنازه ها عكسبرداري مي كنه و همزمان قسمتي از دنياي مردگان و كشتگان رو به زندگي وارد مي كنه. ....مردان و زناني كه براي عشق خانواده خودشون رو كشتار كردن....و براي اونهايي كه جنازه ها رو پيدا مي كنن پيعام مي گذارن ....
و زن ماجرا كه هراسان با پاي برهنه به سمت فرودگاه هانوي در ويتنام ميره .فرار ....
و نقطه برخورد اين دو شخصيت كه به نوعي شروع ماجراي اصلي فيلم و همان كليشه هاست.صحنه تصادف اين دو با اون اسلوموشن از ماشين زن و چپ شدن اتوموبيل و به هوا برخاستن خورده شيشه ها هنر سينما توگرافيك فيلمبردار و كارگردان بود كه هر چه بيشتر در فيلم پيش ميريم از اين نوع تصاوير به حداقل مي رسد....
شروع اصلي فيلم ورود به دنياي كليشه هاست .مفقود شدن هويتها به دليل يك ايراد جسمي و تاثيرات روحي ناشي از آن.چيزي كه عين اون رو در صدها نمونه هالييودي و باليوودي ديديم.اصولا اين بيگانگي با فضا و يا از دست دادن حافظه و بهتر هويت موضوع وسوسه انگيز و قابل كاري كه ميشه اون رو بدون كم و كاست در آثار فراواني بكار برد....


شايد اصولا دليل كهنه نشدن چنين مضموني بر ميگرده به ذات بشري و هميشه طلب نو كردن او.با پاك شدن خاطرات و به نوعي هويت ميشه از روابط دست و پاگير و همچنين تعهدات ايجاد شده ،كرختي فضاي زندگي دور شد و دوباره از نو شروع كرد.عشقها تازه ميشن و دوباره مي توان دل به رواني زندگي باخت.مرد و زن قهرمان اصلي چنين حالتي پيدا مي كنن....
مرد كه به دليل يك تصادف وارد زندگي زن جديد ميشه و خانواده و روابط به ظاهر سرد زناشوييش رو به فراموشي مي سپاره و دل در گرو عشق تازه ميده و زن كه دچار فراموشي و دگرگوني هويتي شده با فراموش كردن هويت سابق نامزدش به مرد جديد اعتماد مي كنه و....
اما در اين فيلم بر خلاف نمونه هاي خلف هاليوودي و باليوودي فرجام چيزي غير از كليشه هاي شيرينه...راز هاي زندگي زن سر باز مي كنن و سايه هاي مرموز زير نقاب باندپيچي شده پيدا مي شن....
بيشتر توضيح دادن مي تونه فيلم رو لو بده ولي من خودم بر خلاف تعاريفي كه شنيدم خيلي نتوستم از فيلم لذت ببرم و به نوعي پيچيده شدن كليشه ها اون نو آوري منحصر بفرد رو در من ايجاد نكرد و مانند بسياري از اين گونه فيلمها با پايان يافتن فيلم دنياي فيلم هم به پايان ميرسه .....

2 comments:

  1. Pishnahad mikonam esme har filmi ro ke too matn miarid ye Link ham too IMDb bedid behesh . kolli goftam .
    Mamnoon .

    ReplyDelete
  2. البته شبح اسم فیلم رو تو همون چند سطر اول به IMDb لینک کرده

    ReplyDelete